English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3341 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
decision making U تصمیم گیری
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision model U الگوی تصمیم گیری
decision tree U مسیر تصمیم گیری
decision variable U متغیر تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم گیری
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
AI U طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
criteria U ضوابط
terms U ضوابط
ethical code U ضوابط اخلاقی
terms and conditions U ضوابط و شرایط
code of ethics U ضوابط اخلاقی
professional code U ضوابط حرفهای
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
will-power U تصمیم
resolutions U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
avows U تصمیم
avow U تصمیم
resolution U تصمیم
pluck U تصمیم
plucked U تصمیم
plucking U تصمیم
avowing U تصمیم
plucks U تصمیم
decisions U تصمیم
determination U تصمیم
resolves U تصمیم
rulings U تصمیم
resolve U تصمیم
decision U تصمیم
ruling U تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
nonplus U بی تصمیم
nonplus U بی تصمیم بودن
freehand U ازادی در تصمیم
afore thought U سبق تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
resolutely U از روی تصمیم
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
resolutions U نیت تصمیم
determiners U تصمیم گیرنده
determiner U تصمیم گیرنده
canon U : تصویبنامه تصمیم
canons U : تصویبنامه تصمیم
make up one's mind U تصمیم گرفتن
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
logical decision U تصمیم منطقی
resolves U تصمیم گرفتن
decision tree U درخت تصمیم
decision maker U تصمیم گیرنده
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
decision box U جعبه تصمیم
decidable U تصمیم پذیر
decidability U تصمیم پذیری
decision table U جدول تصمیم
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
undecidable U تصمیم ناپذیر
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
to make a decision U تصمیم گرفتن
to come to a decision U تصمیم گرفتن
resolve U تصمیم گرفتن
to be resolved U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
decide U تصمیم گرفتن
to take a d. U تصمیم گرفتن
decision theory U تئوری تصمیم
special verdict U تصمیم ویژه
decision symbol U علامت تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
decision process U فرایند تصمیم
mind U تصمیم داشتن
joint resolution U تصمیم مشترک
determining U تصمیم گرفتن
determines U تصمیم گرفتن
determine U تصمیم گرفتن
resolution U نیت تصمیم
regnum U تصمیم مقتدرانه
minds U تصمیم داشتن
minding U تصمیم داشتن
verdicts U تصمیم هیات منصفه
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
determining U اتخاذ تصمیم کردن
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
without aforethought U بدون سبق تصمیم
determine U اتخاذ تصمیم کردن
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
determines U اتخاذ تصمیم کردن
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
verdict U تصمیم هیات منصفه
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
self determination U تصمیم پیش خود
preform U قبلا تصمیم گرفتن
sub judice U بدون تصمیم قضایی
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
with the utmost rigour U با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
drastic times call for drastic measures <idiom> U [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
compression molding process U فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
point voting system U سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
special verdict U رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
declinating station U ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter U وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
moving iron instrument U دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
skims U کف گیری
recapture U پس گیری
recaptures U پس گیری
scorification U کف گیری
resumption U از سر گیری
recaptured U پس گیری
recapturing U پس گیری
skimmed U کف گیری
retractaion U پس گیری
recature U پس گیری
skim U کف گیری
exorcisms U جن گیری
exorcism U جن گیری
monogyny U یک زن گیری
luting U گل گیری
catch U بل گیری
bias U سو گیری
biases U سو گیری
dewatering U اب گیری
lutation U گل گیری
veto U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vendettas U انتقام گیری
declipping U لکه گیری
permissiveness U اسان گیری
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1They decided to buy the company outright.
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1ببینیم کارها چطور پیش می رود بعد تصمیم میگیریم
1Formation Process
1When I made my decision to retire,
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com